پنجشنبه، اسفند ۱۳

سرمقاله: نقش نیروها‌ی اجتماعی در جنبش کنونی

رخدادهای پس از 16 آذر به‌خصوص اعتراضات توده ‌ای در روزهای تاسوعا و عاشورا نشان داد که خیزش توده‌ های مردم ایران دارای چه پتانسیل و عمق و گستره ‌ای است تا جایی که هر ناظر بی ‌طرف و شرافتمندی را به تایید وا داشت. سیر روند اعتراضات از روزهای قبل از انتخابات تا کنون با سرعت و شتاب پرتوان خویش، از محدوده‌ی انتخابات و مسایل مربوط به آن بسیار فراتر رفته و به جنبشی بر ضد دیکتاتوری رشد و ارتقا یافته است.

 این رشد و ارتقا را می ‌توان در بسیاری از زمینه ‌ها مشاهده کرد؛ از جمله تغییر شعارها که آرام آرام از مساله‌ ی پس گرفتن رای و “یا حسین/ میرحسین“ به ”مرگ بر دیکتاتور“ و ”مرگ بر اصل ...“ تبدیل شده که خود شاهدی گویاست. همچنین تعداد هر چه بیشتر افراد شرکت‌کننده در اعتراضات مردمی، به­ خصوص جوانان، زنان و دانشجویان که مورد آخری تقریبا سراسری و دراغلب دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی از تهران و تبریز و اصفهان گرفته تا یاسوج و شهرکرد، بیانگر رشد و رزمندگی جنبش ضد دیکتاتوری کنونی است. اخبار مختلف از سراسر ایران، فیلم‌های خبری گوناگون موجود در سایت‌ها و ماهواره‌ها و همچنین علی رغم سانسور گسترده در لابلای صفحات داخلی بعضی نشریات و روزنامه‌های چاپ داخل، به خوبی نشان می‌دهد که توده‌های مردم تا چه حد شجاعانه و با شور و شوقی وصف ناشدنی و امید بخش و متنوع، دست به تعرض می‌زنند و به خوبی تلاش دارند که از خود دفاع نمایند. برای این مردم، اثبات شده است که با مظلوم‌نمایی و ساده‌انگاری و سکوت، نمی‌توان کاری از پیش برد و می‌باید جلوی این ماشین عظیم سرکوب و جنایت ایستاد. به سرعت شعار ”نترسید نترسید/ ما همه با هم هستیم“ به شعار ”بترسید بترسید/ ما همه با هم هستیم“ تبدیل شد.

این مقاومت جانانه، باعث ایجاد شکاف در بالایی‌ها و طبقه‌ی حاکم شده است که خود دلیل دیگری برای اعتلای این جنبش و خیزش توده‌ای در ایران است. دولت برای مقابله با رشد این اعتراضات و همچنین جلوگیری از تعمیق شکاف‌های داخلی خود، دست به اقدامات و اعمالی می‌زند که گویای استیصال و عدم توانایی برای بازگرداندن وضعیت سابق می‌باشد؛ هر چند با لاف‌زنی‌ها و رجزخوانی‌های عجیب و غریب و قدرت‌نمایی‌هایی، سعی در پوشاندن این ناتوانی دارد که این تلاش مذبوحانه، واقعا از یک ضعف و سردرگمی شدید خبر می‌دهد. با پول و پاداش اضافه کار و زور و تهدید، کارمندان و عوامل خود را به تظاهرات فرمایشی دولتی می‌کشاند و برای کنترل آنها، در مبدا و مقصد کارت‌زنی می‌کند. با عوام‌فریبی و هیاهو و جنجال‌آفرینی فراوان و استفاده تمام عیار از عقاید مذهبی و سازماندهی دستجات اوباش و اراذل چاقوکش و قمه به دست، می‌خواهد فضای رعب و وحشت را گسترش داده و آب رفته را به جوی بازگرداند. جالب این‌که علی‌رغم دستگیری و شکنجه و کشتار و تجاوز و از پل پرت کردن و زیر ماشین کردن و بستن و دوختن دهان هر ندای مخالف و معترض و آزادی‌خواهی، اعلام کرده است که دوران مدارا و نرمش به پایان رسیده و قرار است که از این به بعد تمام معترضین خیابانی به عنوان ”محارب“ محاکمه شوند.

چنین اقداماتی در شرایطی صورت می‌گیرد که خبری از گوشه و کنار مبنی بر تمرد و سرپیچی از دستور عده‌ای از نیروهای تحت امر انتظامی و ... به گوش می‌رسد و دولت تلاش دارد با فراخوان و بسیج تمام نیروها و قدرتش، کف خیابان را به‌خصوص در روزهای خاص اعتراضی، به عنوان عرصه‌ای بسیار مهم، از دست توده‌های مردم گرفته و سکوتی قبرستانی را در خیابان حاکم گردانده و به نیروهایش اعتماد به نفس لازم را برگرداند و با تبلیغ اینکه مساله و خبری نیست و تعداد اینها بسیار اندک و کم و ناچیز است، می‌خواهد با تزریق روحیه‌ای مصنوعی، از ریزش نیروهایش جلوگیری کند و انگیزه‌ای مجدد در آنها بدمد و مانع از گسترش شکاف گسترده در نیروهای وفادارش گردد.

از سوی دیگر حکومت می‌کوشد علاوه بر گسترش فضای سرکوب و ارعاب و تهدید، درگیری‌های زودرس و خشونت­ بار را به مردم تحمیل کرده و هزینه‌ی فعالیت سیاسی و هر اعتراض ساده‌ای را بسیار بالا ببرد. البته آشکار است که تمایل به این زورآزمایی، در آن عرصه و جاهایی است که توازن قوا به نفع آنها چربش و برتری دارد.

به موازات این اقدامات همه‌جانبه و فراگیر در سرکوب تمام عیار، دولت سعی می‌کند جنبش ضد دیکتاتوری کنونی را، که همان آرمان‌های آزادی‌خواهانه و انسانی سی سال گذشته را پرتوان‌تر و شفاف‌تر دنبال می‌کند، به جنبشی بی‌بو و خاصیت و صرفا در چارچوب انتخابات و تقلبات پیرامون آن، محدود سازد. بدین خاطر دائما از موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی و عوامل دست چندمشان به عنوان سران فتنه یاد می‌کند؛ با این که می‌داند این افراد به هیچ وجه نه نماد آزادی‌خواهی هستند و نه توان رهبری و یا حتا پیوستن و تایید جنبشی با این پتانسیل را دارند. به این شکل می‌خواهد رندانه، اصلاح‌طلبی فوق العاده سطحی­ ای را برای فروکاستن خواست‌ها و مطالبات مردم به جان آمده‌ی کنونی، قالب کند. رفرمیسمی که رهبر جنبش سبز آن، بارها تاکید کرده است که خواستار بازگشت به دوران اولیه حکومت و قانون اساسی آن است. همان قانونی که هزاران بار توسط خود آنان و تمام عوامل حکومتی زیر پا گذاشته و نقض شده است، تمامیت خواست اصلاح طلبان را تشکیل می‌دهد و جالب‌تر آنکه رهبران آن اعلام می‌کنند که هیچ نقشی در این جنبش نداشته و صرفا دنباله رو مردم هستند.

اما حکومت جمهوری اسلامی در این امر تنها نیست. تمامیت طبقه‌ی حاکم، اعم از غالب و مغلوب و اپوزوسیون داخلی و خارجی حکومت و اصلاح طلب و لیبرال و سلطنت طلب و مشروطه خواه و مدافعان جدی آنان در دولت‌های اروپایی و امریکایی و ...، در این مساله وحدت نظر دارند که می‌باید با هر وسیله­ ی ممکن، از رادیکالیسم این جنبش جلوگیری کرد. اصلاح طلبان رانده شده از حکومت و لیبرال‌ها (این نمایندگان متوهم سرمایه) مرتبا به این حکومت گوشزد می‌کنند که با اعمال خشن و بی رحمانه خود، موجب گسترش رادیکالیسم و نهایتا موجب انقلاب خواهد شد که موضوعی بسیار خطرناک و گناهی نابخشودنی محسوب می‌شود. آنها فکر می‌کنند که اگر حداقلی از یک دموکراسی نیم‌بند و به قول معروف یک شیر بی یال دم و اشکم (یا به گفته میر حسین موسوی: حداقلی از یک آب جوی باریک) باشد، می‌توان به ترمیم و بازگرداندن ثبات و وحدت امیدوار بود. طیف اصلاح طلبان در همراهی کامل با سرداران و شکنجه‌گران و پاسداران سابق (مثل مخملباف، سازاگارا و سروش و...) و لیبرال‌های عقب مانده‌ای همچون سحابی و یزدی و ...، می‌خواهند زیر لوای عدم خشونت‌ورزی و برای به اصطلاح جلوگیری از کشته شدن بی گناهان و حفظ و جلوگیری از فروپاشی و تقسیم ایران، توده‌های مردم ایران را دست بسته به مسلخ برده و به تسلیم کشانده و مطالبات جدی و انسانی آنها را تا حد ممکن از محتوا خالی کرده و به خواسته‌هایی در جهت تقسیم مجدد قدرت و سهیم شدن این حضرات در کرسی‌های مختلف وزارت و وکالت مجلس تبدیل کرده و تقلیل دهند.

به نظر می‌رسد این امر حداقل به این شکل مفتضاحانه و رسوا، قابل انجام نباشد، زیرا ایران کشوری است سرمایه‌داری، که درگیر یک بحران عظیم سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است که حداقل در طول 33 سال گذشته، به هیچ وجه از عمق و دامنه‌ی این بحران، نه تنهاکاسته نشده، بلکه هر روز بر ابعاد آن نیز افزوده شده است. این نظام برای حل معضلات خود، تلاش داشته تمام دستاوردها و امتیازات و نقاط مثبتی را که مردم در مراحل و مبارزات مختلف کسب کرده‌اند را پس گرفته و دائما بر بی حقوقی و فقر و فلاکت مردم و ستم و تبعیض و نابرابری، شدت و حدتی کم نظیر ببخشد.

در این رابطه با دستگیری و اعدام فعالین و رهبران عملی و روشنفکران انقلابی، چه در دهه 60 و چه بعد از آن در عرصه‌های گوناگون مبارزه، آنها را متوقف و فعالیت هر گونه تشکل و انسجامی را در نطفه خفه و راه را برای سودآوری هر چه بیشتر طبقه‌ی سرمایه‌دار ایران و پیوستن آن به نظام سرمایه‌داری جهانی هموار و خود را به عنوان نیرویی کارآمد و به­ درد بخور (هر چند عقب‌مانده) برای کل طبقه‌ی حاکم جا بزند. علی­ رغم این سرکوب کم­ نظیر و وحشتناک، مبارزه و فعالیت و مقاومت مردم برای یک زندگی انسانی و دست‌یابی به رفاه و آزادی و حقوق اولیه زندگی، هیچ گاه به طور تمام و کمال متوقف نشده است و با ابتکارات و فعالیتی متمدانه و مدرن، دنبال شده است.

جنبش­ های مختلف کارگران، زنان، دانشجویان، معلمان و پرستاران و جوانان به تنگ آمده، با کسب تجارب و آموختن درس­ های گوناگون، زیربنای این جنبش عظیم ضد دیکتاتوری موجود در ایران هستند. جنبش‌هایی که آرزو و آمال آن، از دل انقلاب ناتمام و پرقوت از کف رفته، انرژی می‌گیرند و به آن نیرو می‌بخشند. همان طور که در شعاری پس از انتخابات بیان شد: "موسوی بهانه است/ کل نظام نشانه است" می بینیم که مردم به این راحتی‌ها از خواسته‌های خود کوتاه نیامده و با مستحکم کردن صفوف خود، راه را برای پیشروی هر چه بیشتر هموار می‌نماید.

هر چند در این زمینه عدم سازماندهی گسترده و موثر و نبود یک تئوری منسجم، در نظر و دیدگاه بخشی از صاحب‌نظران، از نقایص جدی این مبارزه محسوب می‌شود که آن را یک نقطه ضعف اصولی و تعیین‌کننده برای ادامه­ کاری این جنبش می‌دانند و به درجات زیادی درست هم هست، اما باید اضافه کرد جنبش توده‌ای کنونی، یک جنبش عظیم است که در همین 6 یا 7 ماه دور جدید شکل‌گیری خود، نشان داده است که با توجه به داشته‌های خود، تا چه حد راه دشوار کنونی را با سرعتی خیره‌کننده و تعجب‌برانگیز طی کرده است. با اینکه از زمان شروع آن تا کنون، از آن رهبری و سازماندهی ظاهرا شناخته شده و کلاسیک محروم بوده، اما این جنبش مدرن تا همین جا هم توانسته است از امکانات دنیای مدرن همچون اینترنت و ماهواره و موبایل، به بهترین نحو برای سازماندهی و پیشبرد اندیشه‌ها و نمایش حرکات و حقانیت خود، نهایت استفاده را ببرد و به این ترتیب، انسان‌های متمدن و شریف را در اقصی نقاط دنیا به تحسین و حمایت واداشته است. نگاه کنید که چگونه ابزارهای عوام­ فریبی و انحراف توده‌های مردم از دست حکومت خارج می‌شود تا جایی که موجب هراس و ترسی بی‌مانند در آنها شده است. نگاه کنید به از دار پایین کشیدن دو نفر در سیرجان، نگاه کنید به جنبش مادران مبارز و نحوه‌ی اطلاع رسانی آنها و همچنین ابتکارات و خلاقیت و شجاعت پرشور آنان. نگاه کنید به حمایت مردان مبارزی که .... نگاه کنید به حضور مستمر مردم برای شرکت در اعتراضات و مقابله با چاقوکشان و موتورسواران و سایر اوباشان.

بنابراین تلقی ما از سازمان­ یابی و رهبری، نباید اولا عجولانه و ثانیا صرفا به گسترش اشکال شناخته شده و سنتی محدود باشد. مرتبا از اعماق و درون این جنبش، نسل جدیدی از رهبران، ساخته و پرداخته شده و خواهد شد. هر روزی که می‌گذرد شاهدیم که این جنبش، در عرصه­ های گوناگون همچون جنبش کارگری، زنان و یا مدافعان حقوق کودک و فعالین محیط زیست، کانون‌ها، سندیکاها و شوراها و نهاد‌های (صرف نظر از محدودیت­ ها و اشکالات و نقاط ضعف­ شان) مختلفی را به وجود می­ آورد و آنها را تقویت می‌کند و به احتمال بسیار زیاد، از این پس نیز این روند متوقف نشده و هر روز ابعاد آن گسترش خواهد یافت و قطعا با گسترش این روند، رژیم را به عقب نشینی وادار خواهد کرد.

حین ورشکستگی سیستم اقتصادی و بحران­های گوناگون اقتصادی، انتظار می‌رود که با تصویب شدن و اجرای لایحه‌ی هدفمند کردن یارانه‌ها، بار دیگر توده‌های محروم و فقیر و فرودست شهری در شهرهای بزرگ و شهرک‌های اطرافشان، به میدان مبارزه­ ی جدیدی کشانده شوند و علاوه بر جنبش‌های موجود، موجی گسترده از جنبش فقرا و گرسنگان و بیکاران و محرومان، خواب راحت را بر چشم اعوان و انصار و ایدئولوگ­ های داخل و خارج طبقه‌ی حاکم، حرام گرداند. به­ یاد بیاورید شورش‌های دهه‌ی هفتاد در مشهد و اسلام­ شهر و قزوین را که به دنبال طرح تعدیل اقتصادی دولت رفسنجانی، از طرف توده‌های فقیر برپا شد. بدین­ سان، شکاف‌هایی که در دیواره این سد و این اختناق ایجاد خواهد شد، هرچه سریع‌تر راه را برای جنبش ضد دیکتاتوری، هموار و آماده‌تر می‌نماید. پس خیلی ساده می‌توان ادعا کرد و امیدوار بود که نه تنها حاکمان فعلی، بلکه اصلاح‌طلبان و سایر رهبران جنبش سبز نیز، به هیچ­ وجه دارای آن قدرت و توانمندی و سازماندهی و یک­پارچگی نیستند که این لوکوموتیو پرتوان را کاملا متوقف و آن را به بیراهه بکشانند. البته در این سرکوب هولناک، راه­ های بسیاری برای سنگ­ اندازی، فریب­ کاری و خراب کاری وجود دارد.

اما اصلی‌ترین و کلیدی‌ترین نکته‌ای که باید بیان کرد: در نظام سرمایه‌داری، این طبقه کارگر است که به حکم شرایط عینی‌اش در تولید و سیستم، دارای آن چنان توانایی است که می­ تواند با رهبری خویش و هدایت تمام ستم­ دیدگان و محرومان و زحمت کشان، وضعیت را به گونه‌ای تغییر دهد که دیکتاتوری و نابرابری را از بین برده و آزادی و برابری را جایگزین هرگونه ستم طبقاتی، جنسیتی، مذهبی و... نماید و با آزاد کردن خود، تمام جامعه را نجات دهد.

در صورت حضور فعال جنبش کارگری، زمینه برای گسترش جنبش ضد دیکتاتوری فراهم می­شود. جنبش ضد دیکتاتوری نیز می‌تواند راه را برای ورود پر صلابت و توده­ ای و تعرضی جنبش کارگری به عرصه‌های تعیین کننده‌تر نبردهای طبقاتی و سیاسی آینده، هموار نماید.

هیچ نظری موجود نیست: