پنجشنبه، اسفند ۱۳

جنبش دانشجويي ايران چگونه آغاز شد؟

مرور جنبش دانشجویی در ایران: از 1320 تا 1357
جلال فتاحي

تا قبل از دهه‌1320 بيشتر دانشجويان ایرانی برای تحصیل به خارج از کشور می رفتند و در دانشگاه های خارج از كشور تحصيل مي‌كردند. گروه 53 نفر كه تعدادي از آنها تحصيل كردگان خارج بودند، فعالان اصلي این دوره محسوب مي‌شدند. دکتر تقی ارانی که در رشته فیزیک تحصیل کرده بود، با راه اندازی مجله دنیا با همکاری تعدادی از تحصیل کردگان آن دوره، اولین سنگ بنای فعالیت دانشگاهیان را گذارد. در دهه‌ي 1320، این جنبش گسترش یافت. با وجود دمكراسي ناقص در اين دهه كه متاثر از جنگ جهاني دوم بود، گروه‌هاي سياسي تا حدودي براي فعاليت در دانشگاه‌ها آزاد بودند. در نتيجه، فعاليت‌هاي دانشجويي گسترش یافته و دانشگاه به یکی از مراکز مهم فعالیت سیاسی تبدیل شد.

پس از كودتاي 28 مرداد كه به غیر از سلطنت طلبان، تمام گروه هاي سياسي مورد تهاجم قرار گرفتند، دانشجويان براي حفظ آرمان هايشان دست به مقاومت زدند. سركوب آغاز شد و دانشگاه به عنوان پايگاه محكم و مركز تجمع عناصر پيشرو و آگاه، در برابر تجاوزات، سنگر خود را حفظ كرد. دانشجويان مبارز اعتراضات وسيعي عليه رژيم كودتا برپا كردند، به طوري كه پس از گذشت چند ماه از كودتا، در دانشگاه تهران بزرگترين تظاهرات دانشجویی را عليه حكومت و در اعتراض به سفر نيكسون، معاون رييس‌جمهور ‌وقت آمريكا، بر پا كردند. وي براي بازديد از پيروزي هاي كودتاچيان به ايران سفر ‌كرده بود. در روز 16 آذر32 نيروهاي تيپ 2 زرهي براي سركوب اين تظاهرات به دانشگاه اعزام شدند. دانشجويان مبارز، قهرمانانه در مقابل نيروهاي نظامي صف‌آرايي كردند. نظاميان شاه آنان ‌را به گلوله بستند. سه تن از دانشجويان به نامهاي قندچي‌، بزرگ‌نيا و شريعت‌رضوي به شهادت رسيده و صدها نفر زخمي و دستگير شدند. نظاميان در دانشگاه مستقر شده و با خشونت و وحشي گري، حكومت نظامي را اعمال كردند.

به رغم اين سركوب، در روز 18 آذر هنگام ورود نيكسون، تظاهرات وسيعي براي گرامي داشت شهداي روز شانزدهم برگزار شد. اين تظاهرات مبدل به برخوردهاي خياباني با پليس و نيروهاي سركوبگر شد و عده‌اي ديگر از دانشجويان دستگير شدند. تا مدتها نيروهاي نظامي در دانشگاه مستقر بوده و به دستگيري و تعقيب مبارزان دانشجويي مي‌پرداختند. اما هيچ گاه نتوانستند دانشگاه را به طور كامل ساكت كنند. دانشجويان به سازماندهي مخفي در دانشگاه ادامه دادند. هنگامي كه پس از 7 سال نيروهاي نظامي مجبور به ترك دانشگاه شدند، بار ديگر جنبش دانشجويي نشان داد كه در تمام دوران حضور نظاميان در دانشگاه، به فعاليت زيرزميني خود ادامه داده است. در سال 1339 شاه مجبور شد براي سرپا نگه داشتن حكومت خود و حل مشكلات سياسي و اقتصادي، دست به اصلاحات بزند. وی حكومت اصلاح طلب اميني را بر سر كار آورد و به ظاهر فعاليت هاي سياسي و دانشجويي را آزاد گذارد. اما به زودي با جنبش سازمان يافته عظيم دانشجويي مواجه شد.

اولين اجتماعات در طرفداري از مصدق و جبهه ‌ملي، در مرداد ماه سال 1339 در ميدان جلاليه (پارك لاله فعلي) برگزار شد. اين تظاهرات مستقيما توسط دانشجويان سازمان يافته و اداره مي شد. دانشجويان به سرعت پس از اين نمايش قدرت، اقدام به تشكيل‌ سازمان دانشجويان كردند. اين سازمان كه متشكل از نيروهاي چپ و ملي بود، فعاليت خود را هماهنگ كرده و كليه گروه هاي مخفي سال هاي قبل را به دور خود جمع كرد. همكاري نيروهاي چپ و ملي در اين زمان بسيار گسترده بود. فعاليت‌ جناح راست جبهه ملي براي كنار گذاشتن نيروهاي چپ، با مخالفت شخص مصدق و جناح دیگر جبهه ملي مواجه شد.

هنگامي كه در بهمن ماه سال 1339 انتخابات مجلس بيستم تجديد شد، سازمان دانشجويان تظاهرات وسيعي در دانشگاه به طرفداري از آزادي هاي دمكراتيك برگزار كرد. دانشجويان كه چند روز دانشگاه را اشغال كرده بودند، به خيابان ها ريختند و مدت دو هفته تظاهرات در خيابان ها ادامه يافت. تعدادی از بازاریان و اصناف نيز به حمايت از اين تظاهرات، مغازه ها را تعطيل كرده و به آنها پيوستند. نيروهاي نظامي و انتظامي در اين مدت صدها نفر را بازداشت كردند. جنبش دانشجويي د‌ر اين دوره پيوستگي با ساير بخش هاي اجتماعي را تجربه كرد. به دنبال آن نيروهاي امنيتي، دانشگاه را تعطيل كرده و بازگشايي آن را به سال بعد موكول کردند.

هم زمان با بازگشايي دانشگاه ها در سال بعد، جنبش معلمان نيز به يكي از باشكوه ترين‌‌‌‌‌ حركات خود دست زد و در تظاهرات 12 ارديبهشت در مقابل مجلس با پليس درگير شد. در اين درگيري، دكتر خانعلي يكي از معلمان با گلوله مستقيم سرگرد شهرستاني به شهادت رسيد (1). كشته شدن او بار ديگر دانشجويان را به خيابان ها كشاند. چند روز متوالی، دانشجويان خيابان هاي اطراف دانشگاه و مجلس را صحنه تظاهرات خود قرار دادند. بار ديگر جنبش دانشجويي با حركات ساير اقشار هماهنگ شده و پيكر واحدي را تشكيل دادند. در اين دوره ارتباط جنبش دانشجويي و مردم بسيار نزديك بود. اين نزديكي، خود را در چند حركت ديگر نيز نشان داد. يكي از اين حركات، مساله جاري شدن سيل شديدي در مناطق جنوبي تهران بود. تعداد زيادي از دانشجويان، اعم از دختر و پسر، در دسته هاي چند نفري به منطقه جواديه رفته و به ساختن پل هاي فلزي براي مردم اقدام كردند. اين حركت به زودي مورد حمايت اقشار مختلف مردم قرار گرفت. اصناف و بازاريان و اقشار كارگري به حمايت از دانشجويان برخاسته و با ارسال مواد‌غذايي و كمک هاي ديگر، در ساختن پل ها بر نهر فيروزآباد كمك كردند. اين حركت چون خاري در چشم رژيم كودتا بود. به همين دليل، حكومت شاه به سرعت رودخانه فيروزآباد را سرپوشيده كرد.

نمونه ديگر، مشاركت دانشجويان در تظاهرات وسيع و گسترده 14 آبان سال 1340 در همدردي با انقلاب الجزاير و محكوميت جنايات استعمارگران در آن كشور بود. فعاليت سازمان هاي دانشجويي دراين سالها و برگزاري مراسم يادبود 16 آذر، چنان چشمگير بود كه به گسترش این سازمان ها انجاميد. نشريه پيام دانشجو با تيراژ بالا منتشر مي شد و نقش زيادي در افشا‌گري عليه حكومت و دستگاه هاي سركوبگر داشت. اين نشريه كه ارگان رسمي سازمان دانشجويان محسوب مي شد، داراي مطالب مختلفي درباره مبارزات ضد امپرياليستي مردم جهان بود. در همين زمان، نيروهاي ارتجاعي سعي داشتند اختلاف ميان دانشجويان را دامن بزنند و با ايجاد درگيری هاي مصنوعي و رخنه در صفوف دانشجويان، تلاش مي كردند تا درگيري هاي ساختگي به وجود آورند. از جمله در اول بهمن ماه سال 1340 عناصر ارتجاعي دانشجويان را به يك زد وخورد ناخواسته كشاندند و در جريان اين برخوردها، يكي از دانش‌آموزان مدرسه علميه به نام مهدي كلهر كشته شد.

جنبش دانشجويي در اين سالها در مقابله با اصلاحات شاه، شعار درست اصلاحات آري‌، ديكتاتوري نه را انتخاب كردند. اين شعار باعث اتحاد بيشتر ميان مبارزات مردم و جنبش دانشجويي شد. در روز 15 خرداد 1342 هنگامي كه نيروهاي حكومتي مشغول به گلوله بستن مردم در اطراف بازار بودند، دانشجويان دانشگاه تهران به خيابان ها ريخته و با پرتاب سنگ به سوي تانك هاي ارتش و جلوگيري از حركت آنها، به ياري مردم شتافتند. رژيم شاه كه تظاهرات 15 خرداد را مربوط به طرفداران ارباب ها و ملاكان مي دانست، با ورود دانشجويان به صحنه خلع سلاح شد، زيرا مشخص بود كه دانشجويان نمي‌توانند وابسته به مالكان و اربابان باشند.

روز 15 خرداد نيروهاي نظامي در ساعت 4 بعدازظهر به دانشگاه حمله كردند. مردم نيز به حمايت از دانشجويان پرداخته و عده اي كشته و مجروح شدند. پس از اين واقعه، تعداد زيادي از دانشجویان دستگير شده و ظاهرا حركت دانشجويي سركوب شد. اما سازمان دانشجويان همچنان فعال بود. در 16 آذر همان سال، مراسم روز دانشجو در دانشگاه برگزار گرديد كه مجددا مورد حمله پليس قرار گرفت. از آن پس تا شهريورماه سال 1344 سازمان دانشجويان به فعاليت خود ادامه داد و نشريه پيام دانشجو را منتشر مي كرد. دانشجويان، در اين دوره كه دوره افول فعاليت هاي سياسي بود، به فعاليت هاي صنفي روي آورده و اعتراضاتي براي لغو شهريه و ساير خواسته هاي رفاهي سازمان ‌دادند. در سال 1344 رژيم مجددا به دانشگاه يورش برد و نشريه پيام دانشجو را تعطيل و اكثر فعالان آن را باز‌داشت كرد، اما نتوانست جلوي فعاليت هاي صنفي را بگيرد.

در سال 1346 در مراسم سوم و هفتم تختي، بار ديگر دانشجويان وارد صحنه شده و به تظاهرات وسيعي عليه دستگاه حكومتي دست زدند. آنها از مردم ‌خواستند در مراسم يادبود تختي شركت كنند و براي دعوت مردم به خيابان هاي شهر و به وي‍ژه خاني آباد و مولوي ‌رفتند. به اين ترتيب، دانشجويان مراسم يادبود تختي را به اعتراضي سياسي عليه حكومت تبديل كردند‌. همانند دفعات پيش عده اي از دانشجويان و مردم دستگير و روانه زندان شدند. هرچند در اين دوران در دانشگاه ها تشكل سياسي وجود نداشت، اما دانشجويان با ايجاد تشكل هاي صنفي به سازماندهي در درون خود مي پرداختند و از اين راه، در شرايط مناسب به مشاركت در جنبش هاي اجتماعي روي می آوردند. همين تشكل هاي صنفي دانشجويي توانستند در سال 1347 به دنبال جنگ اعراب و اسراييل، در حمايت از مردم فلسطين به خيابان ها ريخته و همراه با ساير مردم، تظاهرات وسيعي عليه اسراييل و حكومت طرفدار آن (شاه ) به راه بیندازند. همچنين در جريان مسابقات فوتبال بين تيم هاي ايران و اسراييل -كه به دنبال پيروزي اسراييل در جنگ با اعراب بود- توانستند تظاهراتي عليه اسراييل به راه بيندازند. در اين تظاهرات، دفتر هواپيمايي اسراييل (ال آل) توسط دانشجويان مورد حمله قرار گرفت.

گروه هاي دانشجويي در اسفند ماه 1348 به دنبال گران شدن بليت اتوبوس شركت واحد به اعتراض جمعي پيوستند. آنها گروه هاي ضربت دانشجويي تشكيل داده و به خيابان ها ريختند. اتوبوس ها را متوقف و در خيابان راه بندان ايجاد مي كردند. گروه هاي ضربت دانشجويي در خيابان هاي شهر پراكنده شده، شيشه اتوبوس ها را شكسته و مانع حركت آن ها مي شدند. در چند مورد، اتوبوس ها را واژگون کرده و با حركاتي سریع، در جنگ و گريز با پليس، پراكنده مي شدند و مجددا در نقطه اي ديگر تجمع مي كردند. تا چند روز اين جنگ و گريز با سازماندهي دانشجويان ادامه داشت و چنان اوج گرفت كه تمام شهر به كارزاري عليه حكومت تبديل شد. هرچند پليس تعداد زيادي را دستگير كرد، اما سازماندهي گروه هاي ضربت دانشجويي به گونه اي بود كه پليس نتوانست آنان را از حركت بازدارد. پس از دو روز زد و خورد خياباني، حكومت مجبور به عقب نشيني شد. شاه -كه در خارج به سر مي برد- از اين حركات وحشت كرده و دستور داد بليت هاي اتوبوس را به قيمت پيش برگردانند و همه زندانيان آزاد شوند. اين پيروزي بزرگي براي جنبش دانشجويي بود و تا مدت ها عملكرد دانشجويان در اين پيروزي، زبانزد مردم بود.

جنبش دانشجويي از سال 1348 به بعد، مجددا از حالت صنفي خارج شده و جنبه سياسي گرفت و به يكي از نيروهاي اصلي مبارزه با رژيم شاه تبديل شد. در ارديبهشت 1349 كه دسته ای از سناتورهاي آمريكايي براي بررسي زمينه هاي سرمايه گذاري به ايران آمده بودند، گروه هاي دانشجويي به چند موسسه آمريكايي در اطراف دانشگاه تهران حمله كردند و انجمن روابط فرهنگي ايران و امريكا را در خيابان وصال مورد حمله قرار دادند و تخريب كردند. در اين جريان، دانشجویان نشان دادند كه وارد مرحله جديدي شده اند. نيروهاي امنيتي اين حركات دانشجويان را با بگير و ببند و فرستادن دانشجويان به سربازي و محروم كردن آنان از تحصيل، پاسخ دادند. اما دانشجويان ديگر از اين بگير و ببندها نمي ترسيدند.

علاوه بر این سرکوب ها، رژيم براي متوقف كردن جنبش دانشجويي، دست به تحركات دیگری هم زد. از جمله، عده اي از دانشجويان زنداني مشهور عضو كنفدراسيون دانشجويي خارج كشور را وادار كرد تا در تلويزيون، از اعمال گذشته خود توبه كنند. افرادي مثل سيامك پارسانژاد و پرويز نيك خواه را در شوهاي تلویزيوني به صحنه آورد و آنان را وادار كرد كه از خوبي ها و پيشرفت هاي رژيم شاه تعريف كرده و بي فايده بودن مبارزات دانشجويان را گوشزد كنند. اما اين اعمال نتايج عكس داد. گروه هاي دانشجويي كه سالها مبارزه و سركوب را تجربه كرده بودند و نيز فعالان دانشجويي كه دوران سالهاي 1339 و1340 را از سر ‌گذرانده بودند، اكنون در وحدتي هماهنگ و سازمان يافته، به مبارزه اي جديد عليه حكومت شاه دست زدند. آنها ‌كه تجربه چند نسل از مبارزان دانشجويي را با خود داشتند، در هماهنگي و اتحاد با يكديگر و همچنين بهره گيري از تجربيات مبارزات جهاني، دست به تشكيل گروه هاي مخفي مسلح زدند. سازمان هاي مخفي مسلح، كه عمدتا متشكل از فعالان دانشجويي دو دهه اخير بود، با تجارب به دست آمده از مبارزات گذشته، به همكاري تنگاتنگ با يكديگر ادامه دادند.

در اين دوره، مرز ميان ايدئولوژي هاي مختلف در دانشگاه ها كمرنگ شده بود. گروه هاي مختلف، علی رغم داشتن اختلاف هاي نظري، توانستند در حركتي هماهنگ به جنگ مسلحانه عليه حكومت شاه بپردازند. رژيم شاه به وسيله برخي عناصر بريده از حزب توده، تشكل هاي وسيعي را تحت كنترل خود، براي به دام انداختن گروه هاي جديد مبارز به وجود آورد و به درون برخي از تشكل هاي ديگر نفوذ كرد، با اين پندار كه همه گروه ها را تحت كنترل بگیرد. اما به يكباره دريافت كه سازمان هاي وسيعي در ميان دانشجويان و نسل هاي مختلف دانشجويي به وجود آمده است كه رژيم، هيچ اطلاعي از آنها ندارد.

در مدت 7 سال جنبش مسلحانه، كه از سال 1350 آغاز و تا سرنگوني شاه ادامه داشت، دهها دانشجو در درگيري با پليس كشته شده و يا دستگير و اعدام شدند. در اين سالها رژيم شاه براي دستيابي به عناصر گروه هاي مسلح، به طور عمده در ميان فعالان دانشجويي به جستجو مي پرداخت. اما جنبش دانشجويي بار ديگر نشان داد كه از حركت به سوي پيوند با مردم غافل نيست. در ارديبهشت ماه 1350 واقعه كشتار كارگران ناراضي در جاده كرج به وقوع پيوست. كارگران جهان چيت كه براي احقاق حقوق خود دست به راه پيمايي به طرف تهران زده بودند، در ايستگاه كاروان سراسنگي كرج، از طرف پليس به گلوله بسته شدند و تني چند از آنها، جان خود را از دست دادند. دانشجويان دانشگاه ها در اعتراض به كشتار كارگران به تظاهرات پرداختند. اين تظاهرات را دانشجويان دانشگاه تهران همراه با دانشگاه صنعتي و ساير دانشگاه ها سازمان دادند. شعار آنان دفاع از كارگران جهان چيت بود كه با حمله وحشيانه پليس مواجه شد و حدود 600 دانشجو بازداشت و تعداد زيادي زخمي و روانه بيمارستان شدند.

جالب آن بود كه در اين تظاهرات، استادان دانشگاه نيز شركت داشتند. به دنبال برخورد وحشيانه پليس، اعضاي هيات علمي دانشگاه صنعتي، دسته جمعي استعفا كردند و هنگامي به سركار باز‌گشتند كه توانستند از مسئولان، قول هاي مساعدي براي پرهيز از وقايع مشابه بگيرند. چند ماه بعد، يعني در تابستان 1350 گارد ويژه در دانشگاه ها مستقر شد. از اين تاريخ به بعد، بسياري از فعالان دانشجويي راه را در پيوستن به سازمان هاي مسلح يافتند. بسیاری از دانشجويان در درگيري هاي مسلحانه با پليس و نيروهاي امنيتي، كشته شده و یا دستگير و اعدام شدند. از جمله مي‌توان افراد زير را نام برد:

رحيم سماعي، مهدي اسحاقي، همايون كتيرايي، مهرنوش ابراهيمي، عبدالحسين براتي، شاهرخ هدايتي، مجيد احمدزاده، علي نقي آرش، عبدالكريم حاجيان سه پله، حميد توكلي، سعيد آرين، اسداله ‌بشردوست، پوران يدالهي، فرامرز شريفي و دهها دانشجوي ديگر كه پس از سركوب هاي دهه 40 تنها راه را مبارزه مسلحانه ديده بودند.

دانشجويان كه همچنان به اعتراضات خود در دانشگاه ها ادامه مي‌دادند، از پاي ننشستند. رابطه نزديك ميان گروه هاي مسلح و جنبش دانشجويي در اين سالها كاملا آشكار است. هنگامي كه سازمان هاي مسلح، فرسيو، رييس دادگاه هاي نظامي شاه را اعدام كردند، دانشجويان در دانشگاه‌ها با شعارفرسيو مرگت مبارك اين اقدام را تاييد كردند.

در آبان ماه 1352 در حاليكه همچنان گارد ويژه، دانشگاه ها را تحت كنترل داشت، بار ديگر دانشجويان در اعتراض به ورود نيكسون (كه اكنون رييس جمهور امريكا شده بود) دست به اعتراض زدند. در حضور گارد دانشگاه، دانشجویان از ديوار خوابگاه بالا رفته و ماشين نيكسون را سنگ باران كردند. بار ديگر گارد ويژه به خوابگاه ها حمله كرد و به ضرب و شتم و دستگيري دانشجويان پرداخت. اين اعمال، پيوستن دانشجويان به سازمان هاي مسلح را گسترش مي داد. در اين دوره دانشجويان با گرايش هاي مختلف سياسي، وحدت خاصي را در برابر حكومت به نمايش ‌گذاردند. شعار اين دوره دانشگاه، كه همه گروه ها بر آن توافق داشتند، عبارت بود از اتحاد، مبارزه، پيروزي . اين شعار گوياي وحدت گروه هاي مختلف دانشجويي بود كه مي دانستند در مسايل نظري اختلاف وجود دارد، اما اختلاف در مسايل نظري، دلیل عدم همكاري در به دست آوردن آزادي نمي شود.

در پاييز 1353 در درگيري‌ ميان دانشجويان و گارد ويژه، يك دانشجوي دانشكده فيزيك توسط جيپ گارد زير گرفته شد. عكس العمل دانشجويان، اعتصاب سراسري و شركت نكردن در امتحانات بود. خودداري از شركت در امتحانات در اين سال، به علت وسعت آن باعث حذف ترم تحصيلي شد. دراين سالها دانشجويان با سازمان دهي منظم و ارتباط نزديك با گروه‌هاي مخفي مسلح، سلسله روابط پيچيده و منظمي به وجود آورده بودند كه پليس نمي توانست به سادگي به‌ آن دسترسي پيدا كند. دانشجويان بسياري كه تجربه به هم آميختن كار علني و مخفي را داشتند، چنان عمل مي كردند كه پليس با وجود حضور در دانشگاه ها، تا آخرين لحظه به فعاليت آنها پي نمي برد.

دانشگاه ها به مركز آموزش اوليه براي فعاليت هاي تشكيلاتي تبديل شده بود. به همين جهت، در سالهاي آخر حكومت شاه، طرحي براي انحلال دانشگاه صنعتي داده شد. اين طرح شامل انتقال دانشگاه به اصفهان بود. اما مخالفت دانشگاهيان به صورت دسته جمعي، آن را به تعويق انداخت. رييس دانشگاه در جلسه اي صراحتا گفته بود كه اگر كارهاي استادان، مشابهتي با كار دانشجويان داشته باشد، در موجوديت دانشگاه صنعتي تجديد نظر خواهد شد (2).

طرح هاي ديگري نيز براي انحلال دانشگاه صنعتي داده شد كه از آن جمله می توان به آگهي فروش اين دانشگاه اشاره كرد كه در 29 آبان 1356 در روزنامه رستاخيز منتشر شد. در آن زمان قرار بود كه دانشگاه صنعتي به ارتش فروخته شود، اما اوج مبارزات مردم و دانشجويان عليه رژيم شاه، اين حركات را خنثي كرد. در سال 56 و 57 با اوج گيري جنبش مردمي، دانشجويان در پيوندي تنگاتنگ با مردم قرار گرفتند. دانشجویان ضمن تعطيل کردن دانشگاه ها، به خيابان ها آمده و همراه با دانش آموزان دبيرستان ها، كلاس هاي درس را در خيابان تشكيل دادند. حكومت نيز بارها دانشگاه را مورد حمله قرار داد. اما نتوانست خواست هاي دانشجويان و مردم را سركوب كند.

----------------------------------------
پانویس:
(1) در ابتداي انقلاب به دليل گرامی داشت دكتر خانعلي، روز شهادت‌اش به عنوان روز معلم انتخاب شد
(2) كتاب جمعه شماره 36

هیچ نظری موجود نیست: