پنجشنبه، اسفند ۱۳

جنبش مردمی و شرایط عینی انقلاب

بخش دوم
جلال فتاحی

در شماره قبل، این بحث را مطرح کردیم که وقتی زمینه­ های اجتماعی تغییر جوامع فرا می­ رسد، روابطی که انسان­ها در جریان زندگی اجتماعی و استفاده از نعم مادی، میان خود برقرار کرده­ اند، باید تغییر کند. این تغییر روابط، در همه زمینه­ های جامعه کهن قابل مشاهده است. دیگر روابط پدرسالارانه، رابطه معلم و شاگردی، روابط سرکوب­ گرانه پلیس و مردم و روابط کاریزماتیک رهبران مذهبی، نمی­ تواند به شیوه­ های سابق ادامه پیدا کند. علاوه بر آن، روابط کارگر و کارفرما، روابط فرزند و خانواده و همچنین بسیاری از روابط مقدس و پذیرفته شده قبلی، مورد سوال قرار می­ گیرد. مورد سوال قرار گرفتن روابط قبلی، می تواند از دو جنبه اساسی مورد نظر باشد:

1- از منظر روابطی که انسانها در جریان تولید و کسب نعم مادی و دسترسی به امکانات زندگی، میان خود بر قرار می­کنند. مهمترین رابطه در میان این روابط، رابطه مالکیت است.

2- از منظر روابط اجتماعی تولید، یعنی آن روابطی که یک جامعه در ارتباط با حفظ نظام اقتصادی و اجتماعی و حفظ نظم موجود، حاکم کرده است.

در برخی موارد، با دیدگاه کلاسیک، ابتدا باید روابط تولیدی و روابطی که انسان­ها در جریان تولید، میان خود برقرار می­کنند، مورد سوال قرار گرفته و زیر پا گذاشته شود. در دیدگاه کلاسیک، هنگام انقلاب اجتماعی، بیشتر و در درجه اول، روابط مالکیت و یا روابط برقرار شده در حوزه تولید، به چالش کشیده می­شود. این مساله از نظر اصولی صحیح است. به­خصوص در نظام­های اقتصادی و اجتماعی ماقبل سرمایه داری، ابتدا این روابط تولیدی جدید است که رشد یافته و مناسبات جدیدی را طلب می­کند. اما در واقعیت امر، همواره مسائل به شکل کلاسیک جریان نمی­یابد.

بسیاری اوقات، ابتدا مظاهر روابط حاکم بر تولید اجتماعی و نعم مادی، مورد چالش قرار می­گیرد (به­خصوص در دوران سرمایه­داری. زیرا اقتصاد پس از سرمایه­داری، نمی­تواند ابتدا در روند تولید شکل بگیرد) و در گسترش اعتراضات و چالش­ها است که اصلی­ترین روابط‌ حاکم بر جامعه، مورد حمله قرار می­گیرد.

در هر جامعه­ای، یکی از روابط حاکم بر سرنوشت آن جامعه، برای حفظ روابط سنتی و قدیمی، به عمده­ترین رابطه میان ستم­دیدگان و ستم­گران تبدیل می­شود. مهم­ترین رابطه و اصلی­ترین عمود خیمه استثمار و ستم­گری در هر جامعه، به فراخور حال متغیر است. متناسب با شرایط اقتصادی و اجتماعی و درجه انکشاف نیروهای مولده و پیش­روی­های فرهنگی و آموزشی در یک جامعه معین، می­توان از محورهای اساسی حاکم بر جامعه سخن به­میان آورد و این محورهای حفظ جامعه کهن و روابط میان انسان­ها در آن جامعه را، مشخص کرد.

پس از روشن شدن این محورهای اساسی است که باید چالش­های جامعه را روشن نمود. آن­گاه است که می­توان مشخص کرد آیا حرکت اجتماعی، به منظور زیر سوال بردن و کنار گذاردن این محورهای اساسی سیستم ستم­گرانه و استثماری جامعه است یا حرکت­های اجتماعی و جنبش­های مردمی، محورهای فرعی آن جامعه و سیستم ستم­گرانه­اش را مورد حمله قرار داده­اند.

تا آن زمان که محورهای فرعی سیستم، مورد تهاجم مردم به­پاخواسته است، نمی­توان از یک حرکت عظیم اجتماعی و یک انقلاب اجتماعی سخن به­میان آورد، زیرا هنوز مردم تحت ستم، بنیان اصلی ستم­گرانه جامعه را مورد حمله قرار نداده­اند و هنوز آن جامعه می­تواند با حل مسایل فرعی و با ایجاد کانال­های انحرافی و سازش­های مقطعی، اساس سیستم اقتصادی و اجتماعی را از زیر ضرب برهاند و با زد و بندهای سیاسی با این یا آن طیف اجتماعی، دادن و گرفتن امتیازها و انتقال آنها از قشری به قشر دیگر و دادن مانور در پیچ و خم دهلیزهای متفاوت اجتماعی، هم­چنان بنیان گذشته را برای خود حفظ کند و از فروپاشی کامل آن سیستم اجتماعی جلوگیری کند.

اما آن زمان که ستم­دیدگان، در جهت از میان برداشتن ستون اصلی نظام حاکم و عمودهای اصلی سیستم اجتماعی و استثمارگرانه موجود، به حرکت در می‌آیند، دیگر مسایل فرعی، به کناری گذارده می­شود و بحث اصلی، بر سر آن خیزش عمومی است که برای به­دست آوردن تمام حقوق از دست­رفته، به­حرکت درآمده و خیز برداشته است تا تمام حقوق از دست­رفته خود را باز ستاند.

آنگاه که مردمی به­حرکت در آمده و تنها در پی باز پس‌گیری مثلا حق خود در یک انتخابات یا در یک تجمع خیابانی و یا در چند مواد قانونی هستند، مسلما در این­گونه موارد، اساس سیستم حاکم بر خود و جامعه را به چالش نکشیده­اند. در این موارد، سیستم حاکم می­تواند با ایجاد چند رفرم و چند حرکت و مانور حساب شده، اساس و بنیان سیستم را از تعرض، نجات داده و برای سال­های متمادی، هم­چنان به حرکت افتان و خیزان خود ادامه دهد. ولی آن زمان که اعتراضات، متوجه بنیان­های اصلی سیستم حاکم و به اصطلاح پایه­های نظامی و امنیتی است و تریبون­های رسمی نیز از گفتن و پخش آن ابایی ندارند، دیگر حفظ و پایداری چنین سیستم اجتماعی، از نظر عقلی و منطقی و به­لحاظ مشروعیت عمومی، به­سختی امکان­پذیر خواهد بود.

امکان نگهداری چنین نظام و سیستمی، که دیگر به­صورت علنی و به­دست اکثریت مردم فعال در حرکت­های اجتماعی، به­چالش کشیده می­شود، بسی دشوار است. تا کنون فقط اندکی از حکومت­گران گوناگون توانسته­اند از این دست چالش­ها، جان سالم به در برده و بدون تغییرات اساسی در یک یا چند مقوله اصلی نظام حاکم، از آن چالش­های اجتماعی، پیروز بیرون بیایند.

برخی خواسته­های ابتدایی مردم در بسیاری از جوامع، به راحتی قابل پاسخ دادن است. در یک جامعه نسبتا با ثبات، تظاهرات موضعی و یا اعتراضات منطقه­ای، با اصلاحات اولیه قابل حل است. حتی در جامعه خودمان، اعتراضات منطقه­ای مانند مشهد (1372)، قزوین (1374) و یا اسلام­شهر (1373) که با وسعت و گستردگی زیادی همراه بود، به­سادگی فروکش کرده و تداوم نیافت. این خواسته­های منطقه­ای، سراسری نبود و خواسته­های مقطعی و اولیه داشت و یا آنکه در عین اعتراضی بودن، هدف معین و مشخصی را دنبال نمی­کرد.

در اعتراضات مشهد، مساله اصلی حمله ماموران شهرداری به یک ساختمان بدون جواز بود که منجر به اعتراض سراسری شد. اما به­سرعت و با تمام شدن خشم ابتدایی مردم و عقب­نشینی نیروهای انتظامی در روز اول و اعزام نیروهای جدید از شهر های دیگر، توانستند از گسترش اعتراضات جلوگیری کنند.

در اعتراضات مشابه قزوین و اسلام­شهر نیز، با عقب­نشینی­های مقطعی از جانب حکومت و سرکوب نظامی در مرحله بعدی، عملا این حرکت­ها را در نطفه خفه کردند و از گسترش آنها جلوگیری شد.

اما آنگاه که مردم، ستون اصلی نظام حاکم، یعنی نیروهای نظامی و فرماندهی عالی آن را، مشروع ندانسته و آنها را به چالش می­کشند و از خواسته­های محلی و منطقه­ای فراتر می­روند، دیگر نمی­توان از یک حرکت غیر هدفمند یا یک حرکت جزیی و ناآگاهانه خبر داد. در این زمان، شعور اجتماعی حاکم بر جنبش به سطح بالایی رسیده است که دیگر نمی­خواهد با مظلوم­نمایی، حق خود را خواهش­مندانه دریافت کند، بلکه با تعرض به نظام حاکم و نامشروع دانستن آن، حقوق خود را مطالبه می­کند.

در این زمان است که دیگر، اقشار تحت ستم حاضر نیستند به شیوه قدیم، تن به ستم و استثمار نظام حاکم بدهند و نیروهای حاکم نیز نمی­توانند به شیوه­های گذشته، با انجام یک اصلاح کوچک و یا یک زد و بند سیاسی ساده و به­طور کلی با یک مانور اجتماعی، مشکل جامعه را حل کنند.

این زمان، دیگر خواسته­های مردم، نه مقطعی و نه منطقه­ای بوده و نه با اصلاحات کوچکی فروکش می­کند. این هنگام، خواسته مشخصی در دستو کار حرکت­های اجتماعی قرار می­گیرد و این خواسته، هر روز پر رنگ­تر شده و به­تدریج، به خواست تمامی مردم تحت ستم تا کنون، تبدیل می­شود. این هنگام، هنگام انقلابات اجتماعی است.

هیچ نظری موجود نیست: